« تذكر » پرسید: بابا! اگه دوستم یه کار بدی بکنه ، من چی کار باید بکنم؟ پدر جواب داد: باید بهش بگی این کار خوبی نیست. این کارو نکن! پرسید: اگه روم نشه بهش بگم چی؟ جواب داد: خب روی یه تیکه کاغذ بنویس بذار توی جیبش. صبح که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد ، در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که: بابا سلام ، سیگار کشیدن کار خوبی نیست. لطفاً این کار رو نکن! | |
« طفل گمشده » طفلی به نام شادی دیریست گمشدهست با چشمهای روشن براق با گیسویی بلند به بالای آرزو هرکس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما یک سو خليجفارس سوی دگر خزر ( دكتر محمدرضا شفيعي كدكني ) | |
« قیمت انسان » ... چه کسی میگوید که گرانی شده است؟ دوره ارزانیست! دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان! دوستیها ارزان! دشمنیها ارزان! و شرافت ارزان! تن عریان ارزان آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر قیمت عشق چقدر کم شده است ، کمتر از آب روان و چه تخفیف بزرگی خورده ، قیمت هر انسان ...! | |
« دستهاي من » دستهایم چه پیر و فرتوتند دست نه ، چوبههاي تابوتند روزی این دستها ، نه این بودند نازک و نرم و نازنین بودند مانده امروز، زان همه پاکی زان همه چیرگی و چالاکی پوستی تیره و چروکیده استخوانی تکیده ، پوکیده منم و این حصار تنهایی وای از این روزگار تنهایی شده نشخوار یادها کارم خویش را اینچنین میآزارم گاه زین پیر مانده در زندان یادکی ميکنند فرزندان گاهی از من سراغ ميگيرند لیک اما ز دیدنم سیرند سرد و نامهربان و ناهنجار رفع تکلیف میکنند انگار چه کنم درد من نميدانند خواهش جان من نميخوانند بوسه ای از رُخم نميطلبند مهربان نیستند، با ادباند روزها ، روزهای تنهایی است تا به کی ، انتهای تنهایی است؟ |